loading...
حرفهای رنگین کمانی
رمیصا فخاری فر بازدید : 63 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)

 


با این قیمت سیگار ادم قبل از اینکه سرطان بگیره سکته میکنه

 

 


یه مشت ژاپنی جلو مقبره کوروش عکس انداختن،یارو شر کرده نوشته ازین ژاپنیا کمتری اگه لایک نکنی. اینکه فکر میکنه ما از ژاپنیا بیشتریم عذابم میده:|
 
 
 

اين دخترايي كه با يه نم بارون" بوت " مى پوشن همونايى اند كه تو حراج ٧٠ ٪ پارسال خريدند الان لحظه شمارى ميكردن زودتر بپوشن
 
 

تو محشری از همه سری .....

تو یک افسونگری .....
.
.

....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مکالمه من با آینه اتاقم ..
 
 
 

 


از جمله وظایف یک پدر ایرانی اینه که،
.
.
.
.


.
.
.
.
.
.
.
.

به فرزندش ثابت کنه همینی که الان خریدی رو فلان جا نصف این قیمت میفروشن ! :|
 
 

 


این که دوست پسرتون پیکان داشته باشه یا مازوراتی فرقی نداره ، مهم اینه که …
.
.
.
....

.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
ولی نه ! حالا که فکر میکنم می بینم خداییش خیلی فرق داره
 
 

 


يه روز مي خوام برم آموزش پرورش، پول تمام پنج شنبه هايي که رفتم مدرسه رو بگيرم
 
 

با اين وضعيت گروني پرايـد ..
دیگه همین روزاست که
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
تو خیابون یه پراید گذر موقت ببینیم ، حسرت بخوریم :| !!

 

 

 

 
بابام رفته بیرون با ماشین 
زده ماشینو لوله کرده پکوندش اومده خونه میگم سلام 
میگه سلام و درد بی درمون 
پسره احمق 
100 بار گفتم این اهنگ های پر سرو صدا رو تو ماشین نذار ادم تند میره

 

 
به داداشم گفتم اگر 100 میلیون بهت بدن تو حاظری منو به قتل برسونی؟
الان 20 دقیقه است تو فکر رفته یه لبخند مسخره هم رو لبشه هی زیر چشمی به من داره نگاه میکنه
 
 
 
یکی از وحشتناک ترین لحظه های دوران مدرسه این بودکه:
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچ کســـــی توی حیاط نیست
 

 

 
پسره ۸ سالشه از باباش تبلت میخواد

والا ما ۸ سالمون بود دستمونو گاز میگرفتیم

که جاش بمونه شبیه ساعت مچی بشه

به قدری کیف میکردیم انگار ساعت سواچ دستمونه :
 
 
 
 
دارم به بچه خواهرم ریاضی یاد میدم ، میگم : کامبیز جان اگه تو 10 تا لواشک داشته باشی ، سه تاش رو به مهشید بدی و 4 تاش رو به سارا ، حالا چی داری ؟ ..... نگاه میکنه تو چشام و میگه : خوب معلومه دوتا دوست دختر جدید ....!!!!! 
.....یعنی بچه نیستن کــــــه ، گـــــــــرازَن .
 
 
 
 
داداشم رفته بود حموم 
پسر عمومم خونمون بود
یهو داداشم تو حموم زد زیر خنده هی میخندید 
پسر عموم گفت کامبیــز چرا یاشار داره میخنده؟
گفتم هیچی نیست داره سنگ پا میکشه :)
 
 
 
نشد ما از یه دختر تعریف کنیم ، اونم در جواب نگه: همه همینُ میگن! :
 
 
 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2692
  • کل نظرات : 185
  • افراد آنلاین : 102
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 261
  • آی پی دیروز : 62
  • بازدید امروز : 816
  • باردید دیروز : 291
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 2,045
  • بازدید ماه : 6,308
  • بازدید سال : 30,063
  • بازدید کلی : 286,065