loading...
حرفهای رنگین کمانی
رمیصا فخاری فر بازدید : 80 دوشنبه 24 مهر 1391 نظرات (0)

 


 
پسرک گفت : گاهی اوقات قاشق از دستم می افتد .
پیرمرد گفت : من هم همینطور . 
پسرک آرام نجوا کرد : من شلوارم را خیس می کنم .
پیرمرد خندید و گفت : من هم همینطور 
پسرک گفت : من خیلی گریه می کنم .

پیرمرد سری تکان داد و گفت : من هم همینطور . 
اما بدتر از همه این است که... پسرک ادامه داد:آدم بزرگ ها به من توجه نمی کنند .
بعد پسرک گرمای دست چروکیده ای را حس کرد .
می فهمم چه حسی داری . . . می فهمم . 

شل سیلور استاین
 
 
 

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2692
  • کل نظرات : 185
  • افراد آنلاین : 75
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 242
  • آی پی دیروز : 62
  • بازدید امروز : 625
  • باردید دیروز : 291
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 1,854
  • بازدید ماه : 6,117
  • بازدید سال : 29,872
  • بازدید کلی : 285,874