من و دختر عموم هم سنو سال همیم و از بچگی با هم باری میکردیم
یه خصلت و رفتار بدی که دوتامون داشتیم این بود که جیغ میکشیدیم اونم از نوع بنفش(الان که یاد خودم میافتم با اون جیغا....)
از طرفی هم پسرای عمم هم از این جیغ کشیدنای ما خیلی میترسیدن و زودی در برابر ما کوتاه می اومدن و تنها کسی که در مقابل گاهی ایستاذگی میکرد برادر بزرگم بود!!(الانم دلم براش سوخت)
خلاصه اینکه یه بار حوصله من و دختر عموم سر رفته بود رفتیم داداشه بنده خدامو خفت کردیم که با ما بازی کنه اونم گفت باشه بازی میکنم ولی فقط توپ بازی!!!!
ما هم گفتیم باشه!!
همین جوری که داشت با ما دو تا دختر لوس بازی میکرد فکر کنم حوصلش سر رفت!!توپ رو که انداختیم بهش یهو گذاشت پشتش و گفت توپو پیشی برددددددددد!!!!!!!!!!!
منم عصبانی شدم و یه جیغ بنفش کشیدم!!!
! همین جوری که جیغ میزدم اونم مقاومت میکرد!!!
نفسم بند اومده بود تا اینکه به دختر عموم نگاه کردم
اون وقت دوتایی شروع کردیم
تا شروع کردیم همچین ترسید که گفت:
پیشی غلط کرد توپو آورده ایناهاششششششششششششش!!!!!!!
حالا هر وقت یاد این خاطره میافتیم از همکاری و هماهنگی خودم وو دختر عموم خیلی خوشحالم ولی از اینکه این همه بچه لوسی بودم کلی خودم ناراحت میشم
(خوب البته اونم نباید ما رو میپیچوند دیگه!!!)