loading...
حرفهای رنگین کمانی
رمیصا فخاری فر بازدید : 85 سه شنبه 04 مهر 1391 نظرات (0)

من و دختر عموم هم سنو سال همیم و از بچگی با هم باری میکردیم

یه خصلت و رفتار بدی که دوتامون داشتیم این بود که جیغ میکشیدیم اونم از نوع بنفش(الان که یاد خودم میافتم با اون جیغا....)

از طرفی هم پسرای عمم هم از این جیغ کشیدنای ما خیلی میترسیدن و زودی در برابر ما کوتاه می اومدن و تنها کسی که در مقابل گاهی ایستاذگی میکرد برادر بزرگم بود!!(الانم دلم براش سوخت)

خلاصه اینکه یه بار حوصله من و دختر عموم سر رفته بود رفتیم داداشه بنده خدامو خفت کردیم که با ما بازی کنه اونم گفت باشه بازی میکنم ولی فقط توپ بازی!!!!

ما هم گفتیم باشه!!

همین جوری که داشت با ما دو تا دختر لوس بازی میکرد فکر کنم حوصلش سر رفت!!blushتوپ رو که انداختیم بهش یهو گذاشت پشتش و گفت توپو پیشی برددددددددد!!!!!!!!!!! 

منم عصبانی شدمcrying و یه جیغ بنفش کشیدم!!!! همین جوری که جیغ میزدم اونم مقاومت میکرد!!!

نفسم بند اومده بود تا اینکه به دختر عموم نگاه کردم 

اون وقت دوتایی شروع کردیم

تا شروع کردیم همچین ترسید که گفت:

پیشی غلط کرد توپو آورده ایناهاششششششششششششش!!!!!!!

حالا هر وقت یاد این خاطره میافتیم از همکاری و هماهنگی خودم وو دختر عموم خیلی خوشحالم ولی از اینکه این همه بچه لوسی بودم کلی خودم ناراحت میشمsad(خوب البته اونم نباید ما رو میپیچوند دیگه!!!)

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2692
  • کل نظرات : 185
  • افراد آنلاین : 118
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 286
  • آی پی دیروز : 62
  • بازدید امروز : 1,097
  • باردید دیروز : 291
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 2,326
  • بازدید ماه : 6,589
  • بازدید سال : 30,344
  • بازدید کلی : 286,346