loading...
حرفهای رنگین کمانی
رمیصا فخاری فر بازدید : 67 دوشنبه 20 شهریور 1391 نظرات (0)

lutherweb.jpg

 

در قرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم مي فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتي از بهشت را از آن خود مي کردند. فرد دانايي که از اين ناداني مردم رنج مي برد دست به هر عملي زد نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکري به سرش زد… به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:

قيمت جهنم چقدره؟

کشيش تعجب کرد و ...گفت: جهنم؟!


مرد دانا گفت: بله جهنم.

کشيش بدون هيچ فکري گفت: ۳ سکه.

مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.کشيش روي کاغذ پاره اي نوشت: سند جهنم . مرد با خوشحالي آن را گرفت از کليسا خارج شد.

به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است

ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمي دهم. 
اين شخص مارتين لوتر بود که با اين حرکت، نه تنها ضربه اي به کسب و کار کليسا زد، بلکه با پذيرش مشقات فراوان، خود را براي اينکه مردم را از گمراهي رها سازد، آماده کرد


در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است.
و تنها یک گناه و آن جهل است.

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2692
  • کل نظرات : 185
  • افراد آنلاین : 77
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 122
  • آی پی دیروز : 62
  • بازدید امروز : 247
  • باردید دیروز : 291
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 1,476
  • بازدید ماه : 5,739
  • بازدید سال : 29,494
  • بازدید کلی : 285,496