loading...
حرفهای رنگین کمانی
رمیصا فخاری فر بازدید : 61 چهارشنبه 25 مرداد 1391 نظرات (1)

 

شخصي مادر پيرش را در زنبيلي مي گذاشت و هرجا مي رفت، همراه خودش ميبرد. روزي حضرت عيسي او را ديد، به وي فرمود: آن زن کيست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پير است و قادر به حرکت نيست. پيرزن دستش را از زنبيل بيرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت:
.
 
 
 
.
.
آخه نکبت!شخصي مادر پيرش را در زنبيلي مي گذاشت و هرجا مي رفت، همراه خودش ميبرد. روزي حضرت عيسي او را ديد، به وي فرمود: آن زن کيست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پير است و قادر به حرکت نيست. پيرزن دستش را از زنبيل بيرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت:
.
 
 
 
.
.
آخه نکبت! تو بهتر مي فهمي يا پيغمبر خدا؟
 
 
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط alireza2000 در تاریخ 1348/10/11 و 11:14 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکشکلکشکلکشکلک
شکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2692
  • کل نظرات : 185
  • افراد آنلاین : 105
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 267
  • آی پی دیروز : 62
  • بازدید امروز : 887
  • باردید دیروز : 291
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 2,116
  • بازدید ماه : 6,379
  • بازدید سال : 30,134
  • بازدید کلی : 286,136