امشب اگه دوباره توفیقی شامل حالم بشه میخوام برم احیا و بشینم یه کمی طلب بخشش از درگاه خداوند بکنم
امسال از اول ماه رمضون دوست داشتم که اگه توفیقی بشه شبهای لیالی قدر مشهد باشم که قسمت نشد
حاا که قسمت نشد ولی یاد این خاطره افتادم!اگفتم برا شما هم بگم دلتون شاد شه!!
چند سال پیش یه همچین شبی تو حرم امام رضا نشسته بودم و مامانم هم چند تا خانم اون طرف تر بودن.
خلاصه اینکه داشتم دعا می خوندم و چادرم رو سرم کشیده بودم و آروم تو حال و هوای حودم بودم که یهو دیدم یکی داره به شونم می زنه!!
حالا اصلا انتظار کسی رو نداشتم
تا اومدم که اشکها و پاک کنم و سرم رو از زیر چادر بیرون بیارم دیدم یه آقا پسر(از اینها که آدم فکر میکنه باید شهید میشده) سرش رو آورده کنار گوشم
میگه دختر خانم من دیدم شونه هاتون زیر چادر تکون میخوره یعنی اشکهاتون جاری شده
خدا دوستون داره
منم دعا کنین
حالا مونده بودم چی بگم نمودونستم دعواش کنم
عصبانی بشم
محلش نزارم
دیگه هیچی گفتم حالا شما برو کنارهوا هم گرمه
ولی بهش گفتم باشه
بعد پیش خودم گفتم حالا که اومی زدی به شونه ما و حال و هوای دعا رو از ما گرفتی منم بیشتر برا شفا پیدا کردنت دعا میکنم
خلاصه که چون همیشه این شبها یاد این خاطره می افتم گفتم برا شمام بگم یه کم دلتون شاد بشه
حالا که شاد شد امشب هر کجا رفتین همه جوونها رو دعا کنین(این جوری منم شامل حالش میشم)
التماس دعا