loading...
حرفهای رنگین کمانی
رمیصا فخاری فر بازدید : 87 پنجشنبه 12 مرداد 1391 نظرات (0)

 

طرز تهیه اشکنه رو که تا الان همه یاد گرفتن دیگه ،

ارزیابی قیمتش رو خدمتتون عرض میکنم برای ۵ نفر کم غذا
۶ عدد تخم مرغ = ۲۱۰۰ تومن
نیم کیلو سیب زمینی = ۹۰۰ تومن


کره ۱۰۰ گرمی = ۸۰۰ تومن
پیاز ۱۰۰ گرم = ۲۰۰ تومن
ارد و مرزنجوش و فلفل نمک و زردچوبه = ۵۰۰ تومن
۶ تا نون لواش = ۱۲۰۰
۵۹۰۰ تومن هر وعده
۵۹۰۰ ضربدر ۲ وعده در روز ضربدر ۳۰ روز = ۳۵۴۰۰۰ تومن

حقوق کارگر در ماه ۳۸۹،۷۵۴ تومن !!!
 
 
رمیصا فخاری فر بازدید : 70 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (1)

 

حقایـق جـالب توجـهی در مـورد کبـد‎

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
هی سلام.
من کبد شما هستم.
می خوام به شما بگم چقدر دوستتون دارم... به 9 روش



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من آهن، ویتامین ها و سایر مواد معدنی مورد نیاز بدن شما را ذخیره می کنم.
بدون من شما نیرویی نخواهید داشت



گروه اینترنتی پرشین استار |
 www.Persian-Star.org
من ماده تلخی که برای هضم غذا لازم دارید را تولید می کنم.
بدون من در کمترین زمان نابود می شوید.



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net
مواد شیمیائی سمی که به خورد من می دهید، شامل الکل آبجو، شراب، داروها
(چه آنها که تجویز شده اند و چه خود تجویز می کنید و می خرید)
و مواد مخدر را سم زدائی می کنم.
بدون من عادات بد شما را می کشد.



گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org
من قند (کربوهیدراتها، گلوکز و چربی) را مثل یک باتری در خودم ذخیره می کنم
 
تا وقتی به آن نیاز دارید در اختیارتان بگذارم.
بدون من افت شدید قند شما را در حالت کما قرار خواهد داد.



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
حتی قبل از اینکه بدنیا بیائید خونی که زندگی شما را به گردش در می آورد می سازم.
بدون من اصلا وجود نخواهید داشت.



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من پروتئین هایی که برای رشد و زندگی نیاز دارید را می سازم.
بدون من نمی توانید درست رشد کنید.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من سمومی که از طریق هوا، اگزوز اتومبیل ها و مواد شیمیائی که تنفس می کنید
را می زدایم.
بدون وجود من آلوده کننده ها شما را نابود می کنند.



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من فاکتور لازم برای لخته شدن خون را می سازم و
وقتی بطور اتفاقی دست خود را می برید خونریزی را بند می آورم.
اگر من نباشم آنقدر خون از بدن شما می رود که می میرید.



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
من از شما در مقابل تمامی میکروبهایی که به بدن وارد می شوند دفاع
می کنم. میکروبهای سرماخوردگی،
ویروس آنفلوآنزا و هرنوع موجود ذره بینی مضر را نابود می کنم
و یا حداقل ضعیفشان می کنم.
بدون من شما هدف آسانی برای هرنوع عفونت شناخته شده برای بشر هستید.



گروه
 اینترنتی
 پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
من شما را اینقدر دوست می دارم. اما شما چقدر مرا دوست دارید؟


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net
اجازه بدهید به شما بگویم چگونه مرا دوست بدارید، یعنی کبد خودتان را


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org
مرا در الکل، آبجو و شراب غرق نکنید.
حتی یک گیلاس هم برای بعضی ها زیاد است و زخمی همیشگی
بر من باقی می گذارد


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
مراقب داروها باشید. تمام آنها مواد شیمیایی هستند و
وقتی شما بدون تجویز پزشک از آنها استفاده می کنید
می توانید ماده ای سمی بوجود آورید که بسختی بمن
صدمه می زند.
من به آسانی زخمی می شوم.
و این زخمها که سیروز نام دارند همیشگی هستند.
دارو گاهی لازم است. اما دارو خوردن در زمانی که نیازی به آن نیست
عادت بدی است.
این مواد شیمیائی می توانند بسختی کبد شما را اذیت کنند.



گروه اینترنتی
 پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
مراقب انواع اسپری ها باشید. به یاد داشته باشید.
من مسئول سم زدائی آنچه تنفس می کنید هم هستم. پس وقتی دارید
با مواد پاک کننده کار می کنید
مراقب باشید که هوای اتاق دائم عوض شده و از یک ماسک استفاده کنید.
این مسئله در مورد حشره کش ها، خوشبو کننده ها، اسپری رنگ های
و سایر مواد شیمیائی
به دو برابر مراقبت احتیاج دارد. مراقب چیزی که تنفس می کنید باشید.



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
مراقب چیزی که با پوست شما تماس پیدا می کند باشید.
آن حشره کش ها که به گیاهان یا درختان می پاشید
نه تنها هرنوع حشره ای را که گیر بیاورند می کشند
بلکه سلولهای پوست شما را هم نابود می کنند.
به یاد داشته باشید که آنها هم مواد شیمیایی هستند.
هرگاه در معرض حشره کشها بوده و یا خود سمپاشی
می کنید پوست خود را با دستکش آستین بلند، یک کلاه یا ماسک بپوشانید.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

اخطار
من تا وقتی که به آخرین لحظه های های زندگی خود...
و در نتیجه خود شما نرسیده ام
به شما خبر نمی دهم که دچار مشکل هستم.
به یاد داشته باشید: من شکایت بکن نیستم.
وارد آوردن بار اضافی بمن با داروها، الکل و
سایر مواد مضر می توانند مرا نابود کنند.
این ممکن است تنها اخطاری باشد که به شما می شود.



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

لطفا به نصایح من گوش کنید.
مرتب به کمک پزشک مرا چک کنید.
آزمایش غربال کردن خون می تواند بعضی از مشکلات را نشان دهد.
من وقتی صاف و نرم هستم خوبم. اگر سخت یا دارای
برجستگی شوم یعنی مشکل دارم.
اگر پزشک شما به چیزی مشکوک شد
اولترا ساؤند یا سی تی اسکن می تواند مشکل را نشان دهد.
زندگی من، و شما، به روشی که با من رفتار می کنید وابسته است.
حالا دیگر می دانید من چقدر مراقب شما هستم.
حالا دیگر می دانید چقدر نگران شما هستم.
لطفا با من به نرمی و با علاقه رفتار کنید.
دوست خاموش شما و دوستدار همیشگی شما... کبد



When someone shares something of value
with you and you benefit from it
, you have a moral obligation to share it with others
وقتی کسی چیزی با ارزش را با شما شریک می شود
و از آن نفع می برید وظیفه اخلاقی دارید که آن را با دیگران نیز شریک شوید.
 
با تشکر از ارسال : خانم سیده رقیه میرابوالقاسمی

 

رمیصا فخاری فر بازدید : 100 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

 



مشهورترین نوابغ ایرانی در دنیا
نگاهی به این فهرست از سویی شادی آور است که ایرانیان امروز، پس از 600 -700 سال دوباره در قله علم و دانش جهان ایستاده اند. ولی در عین حال سبب غم و ناراحتی است که چرا نه تنها در درون ایران کار نمیکنند، بلکه تقریبا همه آنها از ایران کاملا بریده اند و کمترین ارتباط علمی و مدیریتی با دانشگاهها و مراکز صنعتی و بازرگانی درون کشور هم ندارند تا از تجربیات آنها بهره گیری شود. دلیل چیست؟ چه کسی نمیداند؟ لازم به تذکر است که امکان فهرست کردن همه ستارگان و نخبگان ایرانی خارج از کشور در یک ایمیل ممکن نیست

 
امید کردستانی
مدیر بازرگانی، سهامدار و معاون ارشد "گوگل" (Google)
http://www.persian-star.org/


حسین اسلامبلچی
رئیس بزرگترین شرکت مخابرات در امریکا "
AT&T"
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


انوشه انصاری
موسس و مدیر کمپانی بزرگ "
Telecom Technologies" امریکا و اولین زن فضانورد ایرانی
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


فریار شیرزاد
معاون وزارت بازرگانی امریکا، مشاور رئیس جمهور و عضو شورای ملی امنیت ایالات متحده(دوره گذشته)

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


جمشید دلشاد
شهردار شهر بورلی هیلز آمریکا

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


علی دیزایی
رئیس پلیس غرب لندن (مشاور حقوقی انجمن افسران پلیس لندن)

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


امیر مجیدی مهر
معاون بخش رسانه های دیجیتال شرکت "
Microsoft" (فرد سمت چپ تصویر)
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


پروفسور Caro Lucas
پدر رباتیک ایران
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


مینو اخترزند
مدیر راه آهن کشور سوئد

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


پروفسور توفیق موسیوند
مخترع نخستین قلب مصنوعی داخل بدن انسان

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


ماریا خرسند
رئیس کمپانی بزرگ سونی اریکسون سوئد، رئیس پروژه بلوتوث

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


پروفسور لطفی علی‌عسکرزاده
استاد بازنشسته دانشگاه برکلی، واضح منطق و نظریه فازی، کامپیوتر هوشمند و بنیانگذار نسل سوم کامپیوتر در جهان!

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


مهندس ایمان ده بزرگی
برنده جایزه جوان ترین مهندس 
IT دنیا و نفر دوم المپیاد جهانی طراحی وب کانادا
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


پروفسور بیژن داوری
مدیر ارشد کمپانی "آی بی ام" (
IBM) بزرگترین کمپانی سخت افزار در جهان
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


فرزاد ناظمی
مدیر فنی "یاهو" (
Yahoo)
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


پیر امیدیار
پدر تجارت الکترونیکی در جهان و صاحب کمپانی عظیم "ای‌ بی" (
e-bay)
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


سینا تمدن
مدیر ارشد شرکت "اپل" (
Apple)
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


پروفسور مجید سمیعی
جراح برجسته و متخصص بیماریهای مغز و اعصاب مقیم آلمان و رئیس افتخاری اتحادیه جهانی جراحان مغز و اعصاب

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


قاسم اسرار
عضو هیئت مدیره سازمان فضایی ناسا

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


آزاده تبازاده
دانشمند سازمان فضایی ناسا

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


کریستینا امان پور
مدیر ارشد شبکه خبری "سی ان ان" (
CNN)
Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


پروفسور علی جوان
دارنده جایزه جهانی آلبرت اینشتن و مخترع لیزر گازی

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


دکتر فیروز نادری
مدیر پروژه سفر به مریخ در سازمان فضایی ناسا

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


ولی نصر
مشاور باراک اوباما  رئیس جمهور آمریکا

Error! Filename not specified.http://www.persian-star.org/


پروفسور محمد جمشیدی
مدیر برنامه های داخلی سازمان فضایی ناسا

Error! Filename not specified.
رمیصا فخاری فر بازدید : 72 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

 

گاهنامه ايران باستان
ايرانيان سال خورشيدي نگاه مي‌داشتند (يعني بر اساس ارتباط خورشيد با زمين). و سال را به دوازده ماه و هر ماه به سي روز بخش مي‌كردند. به اين ترتيب سال 360 روز  و شروع سال بعد هر سال پنج روز و پنج ساعت و 48 دقيقه و 46 ثانيه زودتر انجام مي‌شد. هخامنشيان رفع اين مشكل را دنبال مي‌كردند. ساسانيان تقسيم دوازده ماه، و هر ماه سي روز، در سال را حفظ كردند براي هر روز نامي معين كردند و پنج روز هم به آخر سال افزودند به نام «گات‌ها». به اين ترتيب، سال ساساني 365 روز شد و براي جبران ساعت و 48 ثانيه ، هر يكصد و بيست سال، يك ماه به سال مي‌افزودند.
در آغاز سده ششم ميلادي ساسانيان روش «كبيسه» را برگزيدند يعني هر چهار سال يك روز به ماه مي‌افزودند و آن را به نام "اورداد" يعني روز افزوده خداداد مي‌ناميدند.
هفت روز اول ماه به نام اهورا مزدا و امشا سپندان (اورمزد، بهمن، ارديبهشت، شهريور،سپندار مزد، خرداد، امرداد) و 23 روز ديگر به نام ايزدان است. روزهاي اول، هشتم، پانزدهم و بيست سوم هر ماه بنام خداوند است (اورمزد، دي به آذر،دي به مهر،دي به دين) بنابراين مي‌شود از جهتي گفت كه هر ماه به دو بخش هفت روز و دو بخش هشت روز تقسيم مي‌شود و اين نزديك‌ترين شباهت تقسيمات ماه زرتشتي  با ماه به چهار هفته‌اي است.
نامهاي سي روز ماه چنين است:
اورمزد
خداوند جان و خرد 
بهمن
منش (انديشه) نيك    
ارديبهشت
راه راستي، دادگري 
شهريور
توان برگزيده و سازنده 
سپندارمزد
مهر و آرايش افزاينده 
خرداد
رسايي و خودشناسي
امرداد
بي‌مرگي و جاوداني
دي به آذر
آفريدگار
آذر
آتش، فروغ
آبان
آب‌ها
خير
خورشيد
ماه
ماه
تير
ستاره باران
گوش
گيتي
دي به مهر
آفريدگار
مهر
پيمان و دوستي
سروش
كاركرد به نداي وجدان، پيام آور، راستي و دين
رشن
دادگري
فروردين
روان پاسدار، پيشرفت
وِرهرام
پيروزي
رام
صلح و آشتي
باد
باد (هوا)
دي به دين
آفريدگار
دين
وجدان و دين
ارد
بركت و داده اهورايي
اشتاد
كار، داد، راستي
آسمان
آسمان
زامياد
زمين
مانتره سپند
سخن انديشه‌زا، نماز، گفتار نيك
انارام
نور درخشنده و روشنايي بي‌پايان .
 
 
نام دوازده ماه سال:
فروردين
ماه فروشي‌ها(روانهاي پاسدار وپيشرفت‌دهنده)
ارديبهشت
ماه راستي‌ها و دادگري‌ها
خرداد
ماه خودشناسي‌ها و رسايي‌ها
تير
ماه بركت و فراواني
امرداد
ماه بي‌مرگي‌ها، جاوداني
شهريور
ماه نيروي سازنده و برگزيده
مهر
ماه دوستي و پيمان
آبان
ماه آب‌ها
آذر
ماه آتش و فروغ پاكي
دي
ماه وحش، دادار
بهمن
ماه خرد (منش نيك)
اسفند
ماه مهر و آرامش افزاينده
 
ماخذ: كتاب فلسفه زرتشت

-- 

رمیصا فخاری فر بازدید : 47 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

 

 
گفته شده است که عکس این دو پرنده در کشور اکراین گرفته شده است. میلیون ها نفر در کشور آمریکا و اروپا با دیدن این عکس ها گریه کرده اند. عکاس این عکس ها آنها را به بالاترین قیمت ممکن به روزنامه های فرانسه فروخته است و تمام نسخه های روزنامه در روز انتشار این عکس بطور کامل فروخته شده است.
 
در تصویر اول پرنده ماده زخمی روی زمین افتاده و  منتظر جفتش می باشد
در تصویر دوم پرنده نر برای همسرش با عشق و دلسوزی غذا می آورد
در تصویر سوم پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد اما متوجه بی حرکت بودن وی می شود لذا  شوکه شده و سعی می کند او را حرکت دهد
لحظه ای که  متوجه مرگ عشق خود می شود و شروع به جیغ زدن و گریه می کند
در کنار جنازه همسرش می ایستد و همچنان به شیون می پردازد
در آخر مطمئن می شود که عشق به او باز نمی گردد لذا با غم و ناراحتی کنار جنازه وی آرام می ایستد
 
 
 
عشق
زبان مشترک تمام آفریده های خداوند....
رمیصا فخاری فر بازدید : 71 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (1)

 

اول سوالات مشترکی که تمامی مامان پسرها میپرسن رو میگم(تمام این مامانهای بزرگوار بعد ازپرسیدن این سوالات اصرار دارن که ما باور کنیم فقط و فقط دنبال یه دختره بساز و نجیب هستن)

دخترتون چند کیلوه؟

چشماش چه رنگیه؟

پوستش چه رنگیه؟

قدش چه قدره؟

سایزش چنده؟

از تحصیلات هم این طوری استقبال میکنن که اگه دختره مهندسی یا پزشکی خونده باشه یا هرچی دیگه میگن خوب پس لیسانسشو گرفته و یا دکتر عمومیه ولی آقا زاده ما(پسرم)مهندسه یا میخواد متخصص بشه!!!!!

تحصیلات پدرش و شغلشون چیه؟

ما به هر خونه ای که زنگ نمی زنیم(حالا شما شاد باشید که بهتون زنگ زدیم)و تعریفتون رو چون فلانی کرده بود تماس گرفتیم(باز هم ممنونیم از تماس شما)

(دقت کنید که هیچ کدوم هنوز نپرسیدن دخترتون اخلاقش چیه؟ صبور هست؟ یا......)

حالا این توضیحات رو پشت تلفن دادی مقبول ماماناشون شده و تصمیم دارن بیان

از اینکه در نهایت ساعت اومدنشون رو خودشون تعیین میکنن و خانواده دختره باید هماهنگ شن بگذریم.

خاطرات:

در صحبتهای اولیه هیچ کدوم اصلاً مادیات براشون مهم نبوده و نخواهد بود

مامانه اومده بالا و پسره دم در تو ماشینه که اگه مامانش خوشش اومد زنگ بزنه اونم بیاد بالا. حالا مامانه اومده با کلی کلاس و به خاطر حفظ کلاس با کفشش تشریف آورده تو خونه اصلا هم مهم نیست که خونه مردم کثیف میشه یا نه؟ (مادیات مهم نیستا)مامانه میگه خونتون کوچیک نیست؟ سختتون نیست جا تنگی؟ حالا باز خوبه مال خودتونه؟ درست میگم دیگه ماله خودتونه؟؟ باز خوبه ماشینمون کولر داره هوا گرمه. ماله شما هم داره؟ (ما نفهمیدیم که میخواستن بدونن ما ماشین داریم/ماشینمون چیه؟ما اصلا نفهمیدیم) همین یه خونه رو دارین؟ تعطیلات میرین باغ؟ آخه ما یه باغ داریم دماوند خیلی خوبه!! مامانه دختره میگه نه ما یه ویلای کوچیک داریم تو چالوس! میگه وای اصلا به درد نمیخوره، دوره فایده نداره(باشه باغ شما خوبه ما قبول کردیم شما خودتو ناراحت نکن)

مامانه اومده ماشالا 7 تا بچه داره اینم گل پسر آخرین بچه...(حالا مامانه از پیری در تمام مراسم خواب بود) خواهره پسره میگه: شماها همتون تحصیلات دانشگاهی دارین چرا پدر دیپلمن؟ (حالا خود خواهره دیپلم هم نداشت)

پس پدر دیپلمه هستن و تحصیلات ندارن؟(دیپلم قدیم ارزش لیسانس الان رو داره) حالا خودپسره ترکونده یه فوق دیپلم گرفته(بابا خودتون رو هم نگاه کنین).

اومدن مهریه تعیین کنن پدره پسره میگه: (توجه کنین که پسره در تمام مراسم ساکته ساکته"دیگه خیلی آقاست"و ماخوذ به حیا) هر چقدر مهر میخواین بگین، بگین فقط مکمل  مهریه جهیزیست با توجه به این موضوع حالا صحبت کنین...م(ادیات مهم نیستا اصلاً...دروغ هم که کنتور نداره....استخونم نداره به گلو گیر کنه)

مامان پسره اومده بالا پسره تو ماشینه مامانش میگه معیارهای دخترتون برای ازدواج چیه؟ از زندگی چی می خواد؟ چرا می خواد ادامه تحصیل بده؟ چرا سر کار بره؟ (مامانه خودش فکر کنم می خواست زن بگیره نه پسره)

بعدشم میگن من پسرم رو هر جا نمیبرم احساساتی میشه درست تصمیم نمیتونه بگیره(خوب هنوز اگه بچه هستش چرا میخواین زنش بدین گناه داره برادر)

مامانه پسره میگه دخترتون خوش هیکله همه الان دوست دارن این تیپی باشن خوش به حالتون.

مامانه دختره میگه ایشون ورزش رو خیلی دوست داره و مربیه و از این حرفا.

مامان پسره میگه اوه اوه پس پر خرجه دخترتون الان همه باشگاها کلی پول میگیرن(حالا دختره مربیه یعنی با ورزش پول در میاره)

 

مامانه پسره با خواهره پسره و بچه خواهره که یه دختربچه 6 سالست اومده در طول تمام مراسم بچه ناز تمام اتاق خوابها رو میگرده، در تمام کمدها رو دونه به دونه باز میکنه (اینا اشکالی نداره بچه فقط کنجکاوه) بعدش شربت روی مبل می ریزه مامانش فقط میگه بچست دیگه اشکالی نداره خیلی هم کثیف نشده و با یه فوم پاک میشه(ما هنوز هم ممنونه راهنماییشون هستیما)

مامانه اومده از تحصیلات پسرکه میپرسی، میگه کامپیوتر. بعدش کشف میشه که آقا زاده اصلا دانشگاه نرفته و چون به نظر مامانش کامپیوترش خوبه(حالا یا خوب تایپ میکرده یا دیگه آخرش ترکونده و ویندوز عوض میکنه و ما نمیدونیم)اصرار میکنن  که پسرشون کامپیوتر خونده و مهندسه باشه قبوله آقازاده مهندسه

بعد از 2بار اومدن و رفتن پسره میگه من یه بار عقد کردم و جدا شدم حالا میگی چرا؟ توضیحی نشنیدیم جز اینکه اصلا اصلا اصلا تقصیر من نبود و آخر توضیح هم این بود که من اولین تجربم بوده و بلد نبودم چه کار کنم خوب، یکی نیست بگه برادره من مگه همه چند بار چند بار زن میگیرن؟ خوب باید مشکل رو حل کرد دیگه

بزرگترها اصرار به اصرار که خواستگار میاد دیگه از شیکی بترکون. مخصوصا زمانیکه ماماناشون تنها میان لازم نیست ساده باشی، که مامانه نَگه دختره ساده بود. بنابراین تجربه که زیاد ساده نباشیم، یه لباس مارکی که داشتیم رو استفاده کردیمو

مامانه پسره گُرخید(آتیش گرفت) که شما همیشه لباساتون همین قدر گرونه؟ همیشه اینقدر مبادیه آداب هستید؟ (ما آخر نفهمیدیم که تیپ بزنیم و سنگین رنگین باشیم که اینطوری میگن دختره خودشو برا ما گرفته یا اینکه باهاشون ساده و مهربون باشیم که باز هم اینطوری میگن این کارارو کرد که خودشو بهمون بچسبونه تا بگیریمش)

مامانه پسره میگه خونتون 3خواب داره حالا این اتاقه کیه؟ اون یکی اتاق کیه و اون یکی چی؟ به مامانه دختره میگه شما شاغل هستید کِی به کاراتون میرسید؟ باز خوبه زندگیتون تمیزه؟ خونه فلانی که خیلی کثیف بود(این که غیبت نبود اصلا ما فلانی رو نمیشناختیم) با اینکه فلانی خانه داره. و اینکه بچه هاتون چون همشون مهندسی خوندن شما اجبار کردین و بهشون سخت گرفتین اینا معنیه آزادی رو حتما درک نکردن (این خانم در یک جلسه به نکات تربیتی ما هم پی برد)و وقتی مامانه دختره میگه نه خودشون انتخاب کردن میگه.......(جوابش فقط در شان خودشون بود دیگه من نمیتونستم بگم)

مامانه میگه ما خواستگاری خیلی رفتیم دختر فلان استاد یا فلان نماینده یا ... حتماً شما میدونین (از کجا باید بدونیم؟) همه هم خیلی مشتاق بودن که با ما وصلت کنن اما خانم، امان از قسمت. همه خیلی ما رو میخواستنا ولی قسمته دیگه. به هر حال پسرم یه کم مشکل پسنده و اصلا از بس این بچه خوبه دلم نمیاد زنش بدم و از خودم جداش کنم (باشه همه عاشق شمان ما باور کردیم دیگه شما راحت ادامه بده)

لطفاً کپی برداری همراه با نام وبلاگ باشد:
http://powercontrol.mihanblog.com

رمیصا فخاری فر بازدید : 1247 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (2)

به نظر اکثر خوانندگان این مطالب هم برای دختر هم برای پسر آموزنده بوده.
1. رفتیم خواستگاری یک پسر بچه 10 یا 11 ساله را فرستادند برای پذیرایی. خوشم نیامد.

2. رفتیم خواستگاری، با مادرم قرار گذاشته بودم اگر عروس را پسندیدم به لوستر نگاه کنم. عروس را پسندیدم به لوستر نگاه کردم. مادرم خوشحال شد. دیدم لوستر خیلی کثیفه. زود دست و بال زدم که نه، نه پشیمون شدم. از این خانواده خوشم نیامد.

3. مادرم به خانواده دخترهای مختلف زنگ می زد و می گفت خانم فلانی ما رو معرفی کردند و پسرم مهندس برقه، گاهی به هر دلیلی خانواده دختر می گفتند: این هفته گرفتاریم یا دخترمون امتحان داره یا باباش نیست، مسافرته. مادرم اسم دختر رو برای همیشه از لیست خط می زد و می گفت: خانواده ای که الان برای ما ناز کنن وای به حال بعدشون. حداقل می تونن بگن تشریف بیارین کمی بیشتر آشنا شیم.

4. رفتیم خواستگاری، از اول تا آخر صحبت این بود: خونه شما کجاست؟ طبقه چندمین؟ شمالیه یا جنوبیه؟ دختر ما تو خونه بزرگ زندگی کرده، آقا داماد چی دارن؟ درآمدشون چقدره؟ واسه خونه چه تصمیمی دارن؟ اگر خونه جای دور اجاره می کنن برای رفت و آمد وسیله نقلیه که دارن؟ مغازه از خودشونه یا اجاره است؟ شریک مغازه ایشون 50-50 است یا نه؟ عطای دختر را به لقایش بخشیدیم.

5. رفتیم خواستگاری، صحبت ها این بود: دایی ام استرالیاست. عموم نماینده مجلسه. شوهر خاله ام فلان جا پاساژ داره. پدرم باغ هاش رو سرما زد ورشکست شد وگرنه بیا و برویی داشتیم. داداشم داره تافل می گیره بره کانادا. با 2 پای قرضی دیگه فرار کردیم.

6. دوستم دکترای ریاضی داره 30 سالشه، تو خواستگاری مامان عروس میگه: پسر کوچکم 13سالشه به ریاضی خیلی علاقه داره اونم می خواد دکتر بشه. دخترمم اگه شما اجازه بدین تا دکترا ادامه میده. پسر بزرگم می خواست دکترا بگیره، گفت با فوق لیسانس وارد بازار کار شم یا با دکترا هیچ فرقی نداره و دیگه ادامه نداد. احساس کردم می خوان تحقیر کنن. نپسندیدم.

7. رفتیم خواستگاری همه گلدوناشون مصنوعی بود. مادرم گفت: اینها خسیس هستند چون همه گلدوناشون مصنوعیه یا خیلی تنبلن ردشون کرد.

8. رفتیم خواستگاری، خونه آپارتمانی بود. ابتدا وارد حیاط شدیم تا بریم طبقه چهارم. حیاط کمی کثیف بود مادرم گفت: اینا نمی دونستن خواستگار می خواد بیاد خونشون؟ زن هم اینقدر شلخته؟ همین الان می گم اینا رد شدن. که بعد هم از کفش های روفرشی مادر دختر ایراد گرفت و ردشون کرد(گفت دهاتی ان).

9. زن عموی دختر به مادرم گفته بود ما 3شنبه منتظریم که شما تماس بگیرین. مادرم زنگ زد، مادر عروس گفت: شما؟ به جا نمیارم؟ چی شده اسم کوچیک دختر من رو می دونین؟(حالا می دونست قراره ما زنگ بزنیم ها) از کلاس گذاشتنش مامانم خوشش نیامد گفت: مثل اینکه اشتباه زنگ زدیم و خداحافظی کرد. بعد هم زن عموی دختر دوباره تماس گرفت. مادرم گفت از ریاکاری خوشم نمیاد.  

10. رفتیم خواستگاری دختر کلی پنکیک زده بود. با آرایشش مشکلی نداشتم ولی خیلی دهاتی آرایش کرده بود انگار آرد تو صورتش پاشیده بود، همون جا به مادرم گفتم اگر تو هم بپسندی دیگه من نمی خوام.

11. من رو آرایش دختر خیلی حساسم (با آرایش مشکل ندارم، باید با سلیقه باشه) جای دیگه رفتیم خواستگاری دختر رژ لبش خیلی بد رو لباش نشسته بود بهتره بگم ننشسته بود رو لباش، انگار رو لباش رب گوجه فرنگی باقی مونده اینم نپسندیدم.

12. رفتیم خواستگاری دختر خیلی مردانه صحبت می کرد فرار را بر قرار ترجیح دادم.

13. رفتیم خواستگاری مادر دختر خیلی چاق بود. گفتم این هم به مادرش می ره، 2 روز دیگه که خرش از پل گذشت به خودش نمی رسه و چاق میشه. دختر مردود شد.

14. رفتیم خواستگاری خواهر عروس 2 بار طلاق گرفته بود حدس زدم برای اینها طلاق عادیه، موقع صحبت کردن با دختر گفتم: اگر مشکلی تو زندگیمون پیش بیاد که نتونی تحمل کنی، چه کار می کنی؟ گفت: طلاق می گیرم.(توقع داشتم بگه: چه مشکلی؟ صحبت می کنیم تا حل شه. بالاخره مشکل همیشه هست باید گذشت هم داشت.) با 2 پای قرضی فرار کردم. بعد هم شنیدم دختر ازدواج کرد و طلاق گرفت.

15. مامان دختره خجالت نمی کشه با افتخار می گه: دختر من فقط دانشگاه می رفته و برمی گشته و سرش تو درس بوده.(دختر باید عرضه چرخوندن زندگی رو داشته باشه، گذشت زمانی که می گفتن دختر ما رو آفتاب مهتاب ندیده) همه رستوران های اطراف، آدرس خونه ما رو بلدن بس که غذا آوردن. پس، منتظر باش تا یک صاحب رستوران بیاد دخترت رو بگیره.

16. مادر داماد: دختره چاق بود. 2 روز دیگه با چه رویی جلوی زن عموت سرم رو بلند کنم؟ دختری که به هیکل خودش نرسه به زندگی شوهر و بچه اش هم نمی رسه. اصلاً سطح فرهنگیشونم از ما پایین تر بود. اون چه لباسهای اجق وجق و هفت رنگی بود مادر و دختر پوشیده بودن. مایه آبروریزیه اینا بیان تو فامیل ما.

17. مامان من خیلی زرنگه به خواهرم میگه تو اتاقت هم چادر داشته باش هم مانتو. صبر می کنن تا خواستگار میاد اگر خواهر و مادر خواستگار چادری باشن میره زود به خواهرم میگه: چادر بپوش، اگر مانتویی باشن میگه: با مانتو بیا پذیرایی کن. ولی امیدوارم خواستگاری که میریم مادر عروس هم مثل مامان من زرنگ نباشه. البته مامان من قبلش ته توی قضیه رو در میاره.

18. مادر من ختم روزگاره هر وقت میره خواستگاری، آخرش میگه: عروس خانم بیا جلو یک بوسی بده، میگه: با همین بوس می فهمم چقدر از من خوشش آمده،(با اکراه بوس می ده یا با علاقه) دهنش بو می ده یا نه؟ دندوناش سالم هستن یا نه؟ صورتش جوش داره یا نه به زور پنکیک روی جوش ها رو پوشونده.(تو یکی از خواستگاری ها فهمیده بود دختره سیگاریه)

19. مادرم هر جا میره خواستگاری، به کتابخونه اونها نگاه می کنه ببینه اهل مطالعه هستند یا نه؟ یا مثلاً از عروس می پرسه به چه نوع کتابهایی علاقه داری؟ شعارش اینه: بگو چی می خونی تا بگم کیستی؟

20. (خاطره ارسالی یکی از دانشجویانم به نام علی) 
مامان دوستم برای پسرش رفت خواستگاری دختره با چادر مشکی اومده جلو خانمها!!!!!!!

21. دوستم دانشجوی دکتراست، وقتی مادرش زنگ میزده خونه دختر، کنار گوشی می ایستاده و روی آیفون گوش می داده مکالمه رو. مادر دختر همون اول می گه: دختر من پسر سفید دوست داره و قد بلند اگر این مشخصات رو دارین بیاین آخه .......(دوستم گوشی رو از مادرش می گیره می کوبه رو تلفن، میگه 100 سال نمی خوام ببینمشون) مادرش میگه زشته، آبروریزیه، زنگ بزنم؟ دوستم اجازه نمی ده.(اتفاقاً دوستم هم قد بلنده هم سفیده ولی از نوع صحبت اونا خوشش نیامده)


22. رفتیم خواستگاری دیدیم 2 تا از خاله های عروس و مادربزرگش و 3 تا خواهرش نشستن، هاج و واج موندیم   مگر لشکرکشی نادر به هندوستانه؟ یک جوّی بود بیا و ببین، فقط خداخدا می کردم زودتر بزنیم  بیرون و فرار کنیم.

23. مادر و خواهرم رفته بودند خواستگاری، برگشتند گفتند مادرعروس یک ادکلن بدبویی زده بود بیا و ببین. به خاطر مامانش، دختر مردود شد.

24. مامانم تا میره خواستگاری به گردوخاک پشت مبل ها یا زیر صندلی ها یا به جاکفشی و جاهای دور از ذهن نگاه می کنه. میگه: اگه آدم های اصیلی باشن به باطن خونه بیشتر از ظاهرش می رسن. 

25. گلهای مصنوعی خونه عروس خیلی دهاتی و رنگ و وارنگ و بدمنظره بود خیلی هم تعدادش زیاد بود، مادرم نپسندید.

26. دختر خیلی طلا به سروگردش آویخته بود، خاله ام دبیره، گفت: اینا یا دهاتی ان یا اهل پز هستند. طلا لازم نبود برای خواستگاری استفاده کنی. حالا اگر دختر دوست داشت یک تکه سبک و کوچیک کافی بود برای استفاده.

27. دختر یکسره می گفت: کار من چی میشه؟ شما با کار من مشکلی ندارین. من باید حتما کار کنم (یعنی محتاج جیب شوهر نباشم) کار برام خیلی مهمه. من کارم رو دوست دارم. اگه شما انتقالی گرفتین به شهر دیگه من نمی تونم کارم رو رها کنم. باید قول بدین تو ارتش منتقل نمی شین. دوستم میگه: دیدم این کار براش از شوهر و بچه مهمتره، گفتم تو با کارت ازدواج کن. بای فور اِوِر(خداحافظ برای همیشه)

28. جلسه دوم خواستگاری فهمیدیم پدر دختر سیگاریه، بلافاصله دلسرد شدم و رد کردم. به نظر من خانواده ای که سیگاری دارند بی شعورند نه برای انسان های دیگه ارزش قایلند نه برای سلامتی خودشون(کسی که برای خودش ارزش قایل نیست برای دیگران هم نیست) 

29. دختر دانشجوی شهرستان بود و درسش رو شهر دیگه تموم کرده بود، دختری که شهر دیگه درس خونده احتمال اینکه دوست پسر داشته زیاده، همه چیش خوب بود ولی دلم چرکین بود نخواستم بابا(درست نیست پیش داوری کنیم)

30. جلسه دوم که با دختر صحبت می کردم صحبتاش این بود، تالار خواهرم فلان جا بود منم همون رو می خوام. آرایشگاهش فلان جا بود منم فکر می کنم همون خوبه، سرویس طلاش سفید بود منم سفید می خوام. بابام به خواهرم ماشین داد باید به ما هم بده. به نظر من ادکلنت رو عوض کنی بهتره(یعنی سلیقه من رو قبول نداری، پس خیلی انتخاب های دیگه منم قبول نداری)و ... دوستم میگه: دیگه کشیدم کنار.

31. مادرم تعریف یک دختر رو خیلی شنیده بود ولی تو خواستگاری که دختر رو دیده، موهای دختر خیلی کوتاه بوده. میگه: دختری که حوصله نداره موی بلند تمیز کنه و نگهداری کنه، حوصله شوهرداری و بچه داری هم نداره. با همه تعریف هایی که شنیده بود ردش کرد.

32. یکی از دوستانم اخلاق خیلی خوبی داره، ازدواج کرده و از همسرش هم خیلی راضیه. میگه: یک جا رفته بودیم خواستگاری، مادر دختر گفت: آقا پسر شما از همه نظر خوبن (تحقیق کرده بودن) ولی بالاخره دختر منم اول زندگی یک سری آرزوها داره که پسر شما شرایط مالی اش زیاد مناسب نیست.(کارمنده ولی خونه و ماشین نداره) دوستم به مادر دختر میگه: امیدوارم فرشته آرزوهای دخترتون به زودی از راه برسه و بعد از خونه میاد بیرون. مادرش هم عذرخواهی کرده و پشت سرش آمده بیرون.

33. 
یکی از دوستانم توی دوران عقد سر تلویزیون دیدن و  کانال عوض کردن با همسرش بحثش شده بود می گفت داشتم برنامه رو تماشا می کردم که زنم آمد کانال رو عوض کرد انگار نه انگار که منم آدمم، باهاش بحث کرده بود اون گفته بود من می خوام برنامه مورد علاقه خودم رو ببینم. همین موضوع آنقدر براش سنگین آمده بود که قسم می خورد به خاطر همین یک موضوع از همسرش جدا شده.

34. رفتیم خواستگاری، جلسه دوم متوجه شدیم خانواده دختر اجاره نشینن و خونه ندارن، با خودم گفتم زنی که بعد از 30 سال زندگی نتونسته طوری اقتصاد خانواده رو اداره کنه که شوهرش خانه دار بشه زن نیست پس دختراشم مثل خودش تربیت کرده و دخترشم به درد زندگی نمی خوره
35. مادر عروس گفت خوشم نمیاد مجلس خواستگاری بشه جای چک و چونه زدن برای مهریه، بعد صحبت مهریه که شد گفت شما پیشنهادتون چیه؟ وقتی پیشنهاد دادیم گُرخید و نیم ساعت چک و چونه زد که قیمت رو ببره بالا
36. رفتیم خواستگاری از اول تا آخرش دست بابای عروس تو دماغش (بینیش) بود.
37. رفتیم خواستگاری پدر عروس چند بار گفت بنز 85 میلیونی رو دادم داماد اولی زد تصادف کرد 2 نفر رو کشت 3 نفر رو مجروح کرد بنز رو 20 میلیون خریدند گفتم فدای سرت خدا رو شکر خودت کارِت نشد ولی به حرف من رسیدی که یکسره می گفتم آروم برون. ما دامادمون رو اینطوری دوست داریم.
38. رفتیم خواستگاری روی در و دیوار پر بود از عکس امواتشون
بابا اعتدالم خوب چیزیه
39. مادر دختر برگشته به مادر من میگه: چرا رانندگی نمی کنین؟ رانندگی کنین خیلی راحت ترین نه مزاحم آقاتون می شین نه اونا می فهمن کجا می رین کی می رین چی می خرین از کجا می خرین چند می خرین؟ بعدا مادرم گفت: دخترشم مثل خودشه دیگه 2روز دیگه هیچی از کارای زنت سر در نمیاری 
40. مادر دختر: ما زیاد سخت گیر نیسیم، به داماد فرصت می دیم کم کم پولش رو جمع کنه ملزومات رو بخره، لازم نیست همین الان همه خرجا رو بکنه. 2سال تو عقد بمونن توی این 2 سالم که کار می کنه کم کم خرج عروسی و طلا رو در میاره دیگه( بله زیاددد سخت گیر نیستن) خرج عروسی و طلا خیلی مهمه دیگه برای آغاز زندگی مشترک


---------------------------------------------------
خاطرات خوب:
1. رفتیم خواستگاری، من و مادرم کنار هم بودیم. دختر برای پذیرایی می توانست کمی متمایل شود سمت من، تا من چای بردارم. ولی دور میز چرخید و آمد جلوی خودم پذیرایی کرد خیلی از این نوع برخورد خوشم آمد. 

2. رفتیم داخل اتاق صحبت کنیم. دختر صندلی را برای من کشید عقب تا من بنشینم، بعد خودش نشست.

3. رفتیم داخل اتاق، دختر گفت: من آماده ام به سوالات شما پاسخ بدم ابتدا شما شروع کنین. موقع ورود و خروج هم صبر کرد ابتدا من وارد شم یا خارج شم، پسندیدم.

4. اتاق صحبت کردنمون خیلی زیبا تزئین شده بود و پر از گلدونهای طبیعی بود که با سلیقه و صبر و حوصله زیاد پرورش یافته بود. پسندیدم.

5. زمستون بود و اتاق صحبت دختر و پسر کوچک بود و بخاری نزدیک میز بود. دختر گفت: اگر حرارت بخاری اذیتتون می کنه شما این طرف بنشینید و من نزدیک بخاری می شینم. از این حرکتش خوشم آمد.

6. شیرینی و کیک پذیرایی را دختر درست کرده بود و میوه پذیرایی رو هم خیلی هنرمندانه آراسته بودن از دختر خوشم آمد.

7. تمام خونه تابلوهای نقاشی و خط دختر خانم بود با اینکه فوق لیسانس گرفته بود هم به درسش رسیده بود هم به هنرش. خیلی خوشم آمد.

8. دختر گفت: مهمترین مساله زندگی من تربیت صحیح فرزندانم هست و اینکه شوهری که بهش جواب مثبت دادم از من خرسند باشه. ادبیاتش ما رو کشت و قبول کردیم.

9. من ژله و کرم کارامل خیلی دوست دارم. اتفاقاً آخر مراسم با ژله و کرم کارامل دست پخت دختر از ما پذیرایی کردن. پسندیدم.

10. خواهر و مادر علی: وای علی یک دختر برات پیدا کردیم ماه، تو مراسم افطاری خونه خاله ات دیدیمش.(دختر همسایه پایینی خاله ات می شه) همچین پذیرایی می کرد و با اعتماد به نفس می آمد و می رفت، بیا و ببین. کل مجلس رو گردوند. اخلاق 20. طوری برخورد می کرد انگار سال هاست هم رو می شناسیم. موهای بلندی داشت که معلوم میشه خیلی با سلیقه و تمیز و باحوصله است.

11. مادر و خاله ام رفته بودن منزل خانمم دیده بودند خیلی منزلشون تمیز و با سلیقه چینده شده پسندیده بودند، اینقدر تعریف کردند که منم تحت تاثیر حرفاشون قرار گرفتم و خدا رو شکر راضی ام از زنم.

12. تو خواستگاری دستشویی ام گرفت. هر کار کردم دیدم نمی تونم تحمل کنم و اجازه گرفتم رفتم دستشویی، تا حالا دستشویی به این شیکی و با سلیقه ای ندیده بودم. همون باعث شد از خانواده همسرم خوشم بیاد.

13. باغچه خونه عروس خیلی زیبا بود منم عاشق باغچه ام، با دید مثبت رفتم تو خونه عروس و پسندیدم.

14. دو سوال دختر از پسر می پرسه: 1. اگر یه روز غذای شما آماده نباشه؛ عصبانی می شوید و الم شنگه به پا می کنید؟ دوستم میگه: نه. 2. اگر اختلاف نظری بین من و والدینتون پیش بیاد چه کار می کنید؟ دوستم میگه: سعی می کنم عادلانه قضاوت کنم. هنوز تو اون شرایط قرار نگرفتم ولی اگر بخوام والدینم رو کنار بذارم فکر می کنم لایق این نیستم که همسر خوبی باشم چون هوای والدینم رو نداشتم. دختر میگه: از همین جوابتون خوشم آمد و بدون هیچ شرط و شروط دیگه ای با 114 سکه مهریه ازدواج می کنند. دوستم از رفاقت و صمیمت زنش بعد از 4 سال خیلی راضیه و همیشه میگه: زندگیم رو مدیون مادرزنم هستم که به اختلافات ما دامن نمی زنه و هوای من رو داره. 

15. دوستم میگه: پدر عروس گفت: یک سوال دارم مردانه جواب بده، اهل کار هستی و به  زن و بچه ات تعهد داری یا نه؟ گفتم بله، الان که مجردم صبح تا شب کار می کنم. پدر دختر گفت: مبارکه و نه مهریه خواست و نه خرج عروسی. پدر دختر گفت: با گذشت زمان هرکار تونستیم دوتا خانواده باهم می کنیم. نتونستیم هم کسی توقعی نداره، اصل اینه که دو تا جوون زندگی مستقلی تشکیل بدن و پشتیبان هم باشن.(3.5 ساله ازدواج کرده و خیلی با پدرخانمش رفیقه و همیشه میگه زندگی با آرامش کامل 100% یعنی زندگی من، بعد میگه این کم ادعایی نیست ولی من این ادعا رو دارم)

16. گفتگوی دو تا از دوستانم تو دانشگاه رو براتون می ذارم، از دوره لیسانسم. اولی: یک خانواده خیلی خوش برخورد تازه اومدن تو همسایگیمون، دختر خیلی خوشگل و آسی دارن. مامانم هم دیده اش، پسندیده با مامان دختره هم صحبت کرده. دومی: خوب خره بچسب زود برو جلو، خوشگل ها رو زود می برن. اولی: آخه می خوایم بیشتر بشناسیمشون، معلوم نیست کی هستن، چه کاره ان. دومی: خوب از همسایه های قبلی شون تحقیق کنین. اولی: داریم همون کارو می کنیم. پسرای هاشمیه همه تو نخ دختره ان. دومی: اِ، مگر خونه شما هاشمیه است؟ اولی: آره، هاشمیه... است. دومی: ته کوچه می شینین؟ اولی: آره. دومی: کره خر اون خواهر منه. اولی: نه بابا، اونا فامیلشون ... هست. دومی: خوب این ادامه فامیلمه. اولی: من که حرف بدی نزدم گفتم می خوایم با مامانم بیایم خواستگاری. دومی: تو غلط کردی ... و ...( البته این آقا با همون دختر ازدواج کرد)




خوشحال می شم از این خاطرات داشتید بفرستید.
نویسنده: ایمان سریری
لطفاً کپی برداری همراه با نام وبلاگ باشد:
http://powercontrol.mihanblog.com

رمیصا فخاری فر بازدید : 65 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

آیا تا به حال گوشی شما خیس شده است؟ آیا گوشی شما به داخل استخر ، لیوان چای و یا حتی در داخل ماشین لباس شویی افتاده است؟ واکنش شما پس از این اتفاق چه بود؟ آیا واکنش شما به سلامت دوباره گوشی کمک کرد؟

پایگاه خبری فناوری اطلاعات برسام در این پست به شما کمک می کند تا گوشی خود را هنگامی که به داخل ظرف آب ، ماشین لباس شویی و.. افتاد ، از آسیب های جدی نجات دهید.
پس از این که با خیس شدن گوشی خود به هر نحوی مواجه شدید ، راه های زیر به شما کمک می کنند تا برای گوشی شما مشکل خاصی پیش نیاید:

* گوشی را به سرعت از منطقه مربوط ( لیوان آب ، استخر و… ) خارج کنید. سپس باتری و سیم کارت را به سرعت از گوشی خارج کنید.

* میزان آسیب دیدگی گوشی از خیس شدن را چک کنید.برای این کار باید باید قسمت مربوط را در کنار باتری مشاهده کنید.اگر رنگ این چراغ قرمز شده بود ، آسیب دیدگی بسیار شدید بوده و از گارانتی خارج است.

* در صورتی که آسیب دیدگی شدید ناشی از آب نمک باشد ، کار خاصی از شما بر نمی آید و باید گوشی را در اختیار تعمیرکاران تخصصی گوشی قرار دهید.

* در صورتی که آسیب دیدگی با آب آشامیدنی بود ، تمام قسمت های قابل دسترس گوشی را با حوله ای کوچک و تمیز خشک کنید.( به هیچ وجه گوشی را حرکت ندهید و تا جایی که می توانید آن را ثابت نگه دارید. )

* پس از خشک سازی اولیه با حوله ، با استفاده از سشوار شروع به حرارت دادن گوشی کنید و این کار را تا نیم ساعت ادامه دهید.

* سپس گوشی را در یک ظرف دربسته حاوی برنج معمولی قرار دهید ( به مدت ۲۴ ساعت ).


* پس از پایان ۲۴ ساعت گوشی خود را از درون ظرف بیرون آورده و باتری را درون آن قرار دهید. اگر گوشی روشن شد و مشکل خاصی مشاهده نکردید مراحل با موفقیت به پایان رسیده است

* اگر گوشی روشن نشد و یا پس از روشن شدن مشکلاتی در حین کار با آن وجود داشت ، گوشی خود را به تعمیرگاه های تخصصی موبایل ببرید.

رمیصا فخاری فر بازدید : 80 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

حیوانات دوست داشتنی و بانمکی که در اینجا می بینید توسط افرادی مهربان و باتجربه بزرگ شده یا نجات یافته اند و عکاسی به نام شارون مونتروس از آنها عکس گرفته است.



















رمیصا فخاری فر بازدید : 65 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

شهروند نوجوان: گریه و زاری راه می اندازد ومادرش را صدا می زند!

شهروند دهه 70 (مذکر): سر جای قبلی خودش می نشیند. با آرامش آی فون را از جیب شلوار قرمزرنگش درمی آورد و آهنگ «نازنین ناز نکن درو رو کسی باز نکن ...» را گوش می دهد!

شهروند دهه 70 (مونث): سر جای قبلی خودش می نشیند. با آرامش آی فون را از کیف رنگی رنگی اش درمی آورد و اپلیکیشن تبدیل موبایل به آینه را فعال می کند. سپس با کمک آینه مشغول زیباسازی صورت خود می شود!

شهروند دهه 60 (مذکر): در فکر این است که آیا پدرش برای تنبیه، در را از پشت قفل کرده است؟! آیا نامزدش که نیم ساعت دیگر سر چهار راه انقلاب با هم قرار داشتند، رابطه اش را با او به هم می زند؟ آیا گشت ارشاد نامزدش را دستگیر می کند؟! آیا مادرش در مورد بویِ بدِ لباس هایش فکر بدی می کند؟! آیا در این لحظه دارند از او فیلم می گیرند تا علیه اش در دادگاه استفاده کنند؟ آیا زنده خواهد ماند؟! آیا ... در حالی که همینطور به فکرهایش ادامه می دهد، با نگرانی از جیب شلوار جین آبی رنگش، یک سکه در می آورد و با آن به درِ دستشویی می زند!

شهروند دهه 60 (مونث): در فکر این است که آیا پسرهای هم دانشگاهی اش با او شوخی کرده و در را از پشت قفل کرده اند؟ اگر خواستگارش این موضوع را بفهمد؟! اگر تا شب اینجا بماند و درِ خوابگاه بسته شود؟! اگر به خانواده اش در شهرستان اطلاع بدهند؟! اگر پدرش دیگر اجازه ادامه تحصیل به او ندهد؟! اگر او را مجبور کنند تا با پسرِ مش قاسم ازدواج کند؟! اگر از پسر مش قاسم بچه دار شود؟! اگر مجبور باشد تمام عمرش را خانه داری کند؟! اگر ... در حالی که برای سرنوشت شوم خودش گریه می کند از داخل کوله لپ تاپش یک آینه درمی آورد و ریمل های ریخته شده روی صورتش را پاک می کند!

شهروند دهه 50 (مذکر): یاد جوانی های خود می افتد که چقدر پر زور بود و می توانست در دستشویی را از جا بکند! از جیب شلوار پارچه ای خاکستری رنگش، یک ماژیک درمی آورد و روی در دستشویی یادگاری و شعر می نویسد!

شهروند دهه 50 (مونث): به خودش تلقین می کند که برای رسیدن به آرمان های برابری حقوق زنان با مردان، باید این شرایط سخت را تحمل کند. در همین حال سعی می کند تصویر خودش را در کاشیِ سفید دستشویی ببیند و جوش سه روز مانده روی صورتش را منهدم کند!

شهروند زندانی: سعی می کند با یک قاشق چایخوری دیوار دستشویی را خراب کند تا بتوان از مسیر فاضلاب فرار کند!

شهروند روشنفکر: از وقت به دست آمده نهایت استفاده را می کند و از داخل تبلتش مشغول خواندنِ ایبوکِ «جامعه باز و دشمنان آن» (کارل پوپر) می شود!

شهروند روشنفکر نما: یک گوشه ای می نشیند و سیگار می کشد!

شهروند شاعر: شعر می سراید؛ «سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / و با این بو اگر در پشت در مانند، درمانند!»

شهروندن فرهیخته: در هر شرایطی به فرهنگ سازی فکر می کند. از داخل کلاسورش یک روان نویس مشکی درمی آورد و با خط نستعلیق روی در دستشویی می نویسد:

ای دوست، بعد از هر فشار و کِش مکش
لطفا سیفون بالای سرت را بکش

شهروند متوقع: سیفون را می کشد و می گوید: «بیا اینم سیفون، حالا در رو باز کن بیام بیرون!»

شهروند مهندس: سعی می کند با باز کردن لولای در، از دستشویی خارج شود.

شهروند فیزیکدان: از فرمول فشار (P=F/A) استفاده می کند. شیر آب را تا انتها باز می کند و مسیر آب را به طرف در خروجی می گیرد، سپس با کمک انگشت شستش، دهنهِ شلنگ را تنگ و تنگ تر می کند تا با کم شدن سطح (A) فشار افزایش یابد و بتواند در را سوراخ کند!

شهروند کامپیوتردان!: برق دستشویی را یک بار خاموش و روشن (ری استارت!) می کند، سپس دستگیره در را فشار می دهد تا ببیند آیا قفل در باز شده است یا نه؟!

شهروند اختلاسی: به نگهبان یک میلیارد رشوه می دهد تا در را برایش باز کند.

پوتین: به مدمدوف زنگ می زند و گرای دستشویی را به او می دهد. بعد از چند دقیقه یک هلیکوپتر نظامی بر بالای دستشویی ظاهر می شود.کماندوها سقف دستشویی را به وسیله موشک آر پی جی منفجر می کنند و با کمک عملیات راپل، پوتین را از دستشویی به داخل هلیکوپتر می آورند! پوتین مدمدوف را بغل می کند و در گوش اومی گوید: «نشون دادی که لیاقت داری باز هم بعد از من رئیس جمهور بشی! دیگه داشتم خفه می شدم!»

دولت: به رئیس دفترش زنگ می زند تا از شهرداری به دلیل ترویج بی بند و باری، تجاوز به حریم خصوصی شهروندان، سوء استفاده از اموال عمومی، گران شدن سکه! افزایش بیکاری، مهاجرت پرستاران و ... شکایت کند!

شهروند نگران: با 125 تماس می گیرد.

شهروند خیلی نگران: با 115 تماس می گیرد!

شهروند رِند: نوشته های رویِ در و دیوارِ دستشویی را می خواند و برخی از شماره ها را در موبایلش ذخیره می کند!

شهروند معمولی: کمی در را فشار می دهد، در باز می شود، دستش را داخل روشویی می شورد، آبی به موهایش می زند و خارج می شود!

رمیصا فخاری فر بازدید : 84 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

 


مرغ در فیسبوک نوشت: 
دمم گرم! بالاخره پرواز یاد گرفتم! کیف می کنین چطوری تونستم از سفره های مردم بپرم؟! 


و اما کامنت هایی که برای مرغ رسیده است بدین شرح می باشد: 

خروس: ابرو می اندازی، بالا، بالا؛ می دونم سرت شلوغه حالا! 

مرغ: آقای خروس! ده دفعه گفتم بهت شماره نمیدم؛ لطفا دیگه برام کامنت نذار؛ وگرنه از توی لیست دوستانم پاکت می کنم! 

پنگوئن: خواهشا! بگو چطوری تونستی بپری! دومین آرزوی من اینه که بتونم پرواز کنم! 

مرغ: اینطوری که نمیشه گفت؛ خیلی بحثش تخصصیه؛ راستی اولین آرزوت چیه؟! 

پنگوئن: اولین آرزوم اینه که ازم عکس رنگی بگیرن؛ یعنی میشه علم اینقدر پیشرفت کنه که این اتفاق بیفته؟!

نخود هر آش: ببخشید شما روزی چندتا تخم می ذارین؟! 

مرغ: این مسئله خصوصیه؛ لطفا وارد حریم شخصی من نشین! 

نخود هر آش: بگو دیگه؛ لطفا! 

مرغ: من اصلا تخم نمی ذارم؛ هیکلم خراب میشه! 

ماهی: هه! زیاد به پروازت نناز؛ شنیدم ذرت و کنجاله سویا گرون شدن؛ امروز فرداست که از گشنگی بمیری بیچاره! 

روباه: اگه یک وقت به خاطر نداشتن غذا، خواستی خودکشی کنی من درخدمتم! بهم تک بزنی دو سوته میام دم آغلت می خورمت! 

مرغ: نخیر! مگه دیشب اخبار رو ندیدین؟! یک عالمه غذا برام وارد کشور شده؛ از اون لحاظ مشکلی ندارم! 

روباه: به! به! این عکس جدیدت رو که گذاشتی خیلی خوشگل شدی؛ چه سری، چه دمی، عجب پایی! 

مرغ: الکی زور نزن! من داستانت رو با اون کلاغه که قالب پنیری بر دهن داشت رو خوندم؛ گول نمیخورم! 

قشرآسیب پذیر: ببخشید؛ شما؟! 

مرغ: من مرغم دیگه؟! به همین زودی منو فراموش کردین؟! 

بوقلمون: دمت گرم! جای منو گرفتی! قبلا غذای پولدارها «نون و بوقلمون» بود؛ حالا شده «نون و مرغ»؛ چطوری اینقدر یک شبه تونستی پله های ترقی رو بالا بری و پیشرفت کنی؟! دست ما رو هم بگیر! 

خروس: بیا با هم دوست شیم؛ بیا تشکیل خانواده بدیم! 

مرغ: برو بابا! ما خیلی اختلاف طبقاتی داریم؛ هر وقت تونستی مثل من پرواز یاد بگیری بیا خواستگاریم! 

خروس: برو بابا! اصلا می رم با همین مرغ های یخ زده ازدواج میکنم! 

روباه: یک وقت این کار رو نکنی خروس؛ مرغ های یخ زده واقعا «سرد» هستن؛ به درد تو نمی خورن! 

خروس: خب می رم با یکی از این مرغ های پرکنده که پشت ویترین مغازه ها گذاشتن مزدوج میشم! بای، بای! 

رمیصا فخاری فر بازدید : 58 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (1)

 

 

It's one of the reasons that I'm totally in love with BMW!!
Active blindspot detection
http://www.caranddriver.com/var/ezwebin_site/storage/images/reviews/hot_lists/car_shopping/luxury_sedans/2009_bmw_750i_750li_first_drive_review/2009_bmw_750i_750li/2009_bmw_7_series_61/1564928-1-eng-US/2009_bmw_7_series_61_cd_gallery.jpg

در قسمت پشت ماشین با کمک سنسور، موقعیت ترافیکی را کنترل و با اخطار مثلث روی آینه بیرونی و لرزش خفیف فرمان، راننده را از نزدیک شدن ماشین از عقب آگاه می سازد.
Active Cruise Control with Stop & Go function

http://www.bmwblog.com/wp-content/uploads/bmw-active-cruise-control-1.jpg
 
پس از تنظیم سرعت دلخواه، سرعت ماشین را با خودروی جلویی هماهنگ می کند و در موقعیت های تصادف هشدار میدهد
 

Adaptive Headlights

http://www.bmw.ca/ca/en/newvehicles/1series/convertible/2007/allfacts/ergonomics/_shared/img/adaptive_headlights.jpg


جهت چراغ ها را با پیچ جاده هماهنگ می کند تا نور چراغ در جاده بماند. ضمنا نور را با سرعت هماهنگ کرده تا مثلا هنگام رانندگی در شهر، مانع آزار راننده های روبرویی شده و روشنایی تمرکز بیشتری به روبرو داشته باشد و هنگام رانندگی با سرعت بالا از نور لامپ زنون کمک می گیرد

BMW Night Vision with pedestrian detection



http://www.wired.com/images_blogs/autopia/2009/10/bmw_night_vision_system_01.jpg

اشیا تا فاصله 300 متری با کمک این سیستم که از دوربین مادون قرمز استفاده می کند، قابل شناسایی هستند
بی ام و اولین خودرو دنیاست که قابلیت تشخیص انسان را دارد و هنگام نزدیک شدن به عابرین پیاده چراغ هشدار اضافی زرد رنگ را در شیشه جلو نمایش می دهد

Head-Up Display


http://www.bmw.com/com/en/newvehicles/7series/sedan/2008/allfacts/ergonomics/_shared/img/head_up_display.jpg


نمایش اطلاعات مهمی مانند سرعت، جهت حرکت و هشدار ها در شیشه جلو و مستقیما در دید راننده که توسط این پروژکتور انجام می شود
و تصویر مجازی دو متر دورتر در انتهای کاپوت دیده می شود تا حواس راننده را پرت نکند

http://www.caranddriver.com/var/ezwebin_site/storage/images/reviews/hot_lists/car_shopping/luxury_sedans/2009_bmw_750i_750li_first_drive_review/2009_bmw_750i_750li/2009_bmw_7_series_66/1564998-1-eng-US/2009_bmw_7_series_66_cd_gallery.jpg

BMW narrow pass assistant system

http://chrisescars.com/wp-content/uploads/2010/04/BMW-Narrow-Pass-Assistant-System-500x333.jpg
اخطار زمان حركت در جاي كم براي جلوگيري از تصادفات هنگامي كه در كوچه هاي تنگ حركت مي كنيد يا از بين دو ماشين رد مي شويد.
این سیستم از یک اسکنر لیزری برای اندازه گیری فضای روبرو و 4 سنسور مافوق صوت برای شناسایی موانع در اطراف بهره می گیرد

Lane Departure Warning

http://www.motorsportchannel.com/7_auto_section/bmw/bmw_5_series_launch/images/bmw_5_series07_lane.jpg

دوربین نصب شده نزدیک آینه درونی مارک های جاده را مانیتور می کنند و موقعیتشان را با موقعیت کناره جاده و ماشین می سنجند
هنگامی که لاین جاده به صورت غیر عمدی تغییر پیدا کند، با لرزش فرمان تا زمانی که راننده دوباره تغییر جهت را اصلاح کند، هشدار می دهد

The camera systems

http://www.automobilesreview.com/uploads/2008/11/bmw-7-series-02.jpg
http://www.cartype.com/pics/8466/full/bmw_xdrive_35i_10_park-assist.jpg


کمک راننده در پارک و دنده عقب گرفتن با دو دوربین نصب شده روی سپر جلو و عقبی



Driver Assistance at Intersections
http://www.bmwblog.com/wp-content/uploads/bmw-aktiv-1.jpg


هنگام پیچیدن به جاده های شلوغ یا مواجهه یا چهار راههایی که هیچ چراغ یا علامتی ندارند، به حفظ فاصله مطمئن کمک می کند

 

رمیصا فخاری فر بازدید : 72 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

 


موجیم و وصل ما، از خود بریدن است           ساحل بهانه‌ای است، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم                 شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم                   پرواز بال ما، در خون تپیدن است
پر می‌کشیم و بال، بر پرده‌ی خیال               اعجاز ذوق ما، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم، جز سایه‌ای زخویش           آیین آینه، خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشی            پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را         خامیم و درد ما، از کال چیدن است
 

 

رمیصا فخاری فر بازدید : 94 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

 

زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام ) آمد و گفت : اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود (علیه السلام ) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت : من بیوه زن هستم و سه دختر دارم ، با دستم، ریسندگى مى کنم ، دیروزشال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم، تا بفروشم، و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد، و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم .
هنوز سخن زن تمام نشده بود، در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (علیه السلام ) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (علیه السلام ) از آن ها پرسید: علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟
عرض کردند : ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید، و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن ، موردآسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم ، و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم ، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم ، تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهى.
حضرت داوود (علیه السلام ) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است .
 
و اوست آن كس كه براى شما گوش و چشم و دل پديد آورد. چه اندك سپاسگزاريد.
سوره مؤمنون - آیه 78
 
رمیصا فخاری فر بازدید : 50 چهارشنبه 11 مرداد 1391 نظرات (0)

 

زیبایی واقعی، آن خودآگاهی است که شما را وا می‌دارد خود را دوست بدارید و با اعتماد به نفس و برخوردی گرم و دلنشین با دیگران روبه‌رو شوید و به آنها نشان دهید که آدم خیلی خاصی هستید و از جذابیتی ویژه برخوردارید. رفتار مهرآمیز شما سبب می‌شود که دیگران دوستتان بدارند، تحسینتان کنند، از مصاحبت و معاشرت با شما لذت ببرند و در همه موارد روی شما به عنوان آدمی با شخصیت و جذاب حساب کنند.

حفظ تعادل بین انرژی و آرامش است که شما را در هر محفل و مجلسی، تحسین برانگیز نشان می‌دهد. هر کس باید شخصیتی خاص خود داشته باشد. هرگز دیگران را الگو قرار ندهید. خود باشد. هیچ بچه‌ای بی‌تفاوت و عاری از جذابیت زاده نمی‌شود.

هر کس در خودش چیزی دارد که باید کشف کند. هر یک از ما معجزه‌ای هستیم- معجزه آفرینش. ما می‌توانیم خود را به کمال برسانیم. فقط کافی است که بخواهیم. البته با توجه به استانداردهای زیبایی، تنها تعداد انگشت شماری از ما زیبا خوانده می‌شوند، اما واقعیت این است که هر کس نوعی زبیایی و ملاحت در خود دارد که باید کشف کند.

حتما زیبایانی را دیده‌اید که آنقدر محو جمال خود شده‌اند و به خود بالیده‌اند که از نظر دیگران افتاده، مطرود شده‌اند. مهم این است که شما درباره خود خوب و مثبت فکر کنید، اما در رویارویی با دیگران این تصور را به خودخواهی و خودبینی بدل نکنید و آدمی سرزنده و جالب به نظر برسید. در نتیجه، این زیبایی جسمی فانی نیست که دیگران را به طرفتان می‌کشد، بلکه زیبایی باقی وجوتان است که همه را مجذوب می‌کند. در این ماه زیبایی، بزرگترین امیدم این است که شما دریابید در واقع که هستید و چگونه می‌توانید خود را بهترینی که می‌توانید بکنید و به خود بگویید: «تو را دوست دارم!» و خود را خوشبخت، متکی به خود، مثبت و سرزنده حس کنید و به دیگران بشناسانید.

حتی اگر دوران میانسالی و کهنسالی را می‌گذرانید، می‌توانید خود را با نشاط و فعال حس کنید و دگرگونی‌هایی مثبت در خود پدید آورید. روش حس کردن زیبایی و کنار آمدن با زندگی را فرا بگیرید و به سال خوب و زیبایی که در پیش دارید بیندیشید. راه‌های پیشنهادی، غیر عملی و دشوار نیست. شما احتمالا به راه‌های دشوارتری هم نیاز ندارید. شاید یک درصد نیازمند چنین راه‌هایی باشند. اما هر کس می‌تواند از تجدید نظر درباره خود بهترین نتیجه را بگیرد و اینک، زمان همین کار است. چند ریسک کوچک که بتواند شیرینی و هیجانی به زندگیتان ببخشد و تنوعی پدید آورد، یکنواختی عذاب‌آور و وحشت‌انگیز را از دنیایتان بیرون می‌اندازد. بکوشید با دید تازه‌ای به خود بنگرید و با طرز تفکر جدیدی درباره خود بیندیشید. برای رشد و تحول و تکامل سالم، باید بالا رفتن را آموخت، حالا می‌خواهد بالا رفتن از یک درخت باشد، یا امتیاز آوردن در یک بازی و یا …

ما همیشه بچه‌هایمان را تشویق می‌کنیم بالا بروند، در بازی جنب و جوش و حرارت بیشتری به خرج بدهند، نیروهای خود را کشف کنند و میزان لیاقتشان را بیازمایند. آزمون، تمرین، تلاش، آموزش و رشد به بچه‌ها محدود نمی‌شود. به خود جرات بدهید شادی‌ها را تجربه کنید و زندگی جذاب و پر هیجانی را بگذرانید. سر حالی و سرخوشی، نوعی زیبایی در شما پدید می‌آورد که در سراسر عمر با شما خواهد بود، البته اگر به بالا رفتن ادامه دهید و از صعود باز نمانید.

 

تعداد صفحات : 90

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2692
  • کل نظرات : 185
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 45
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 94
  • باردید دیروز : 40
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 134
  • بازدید ماه : 134
  • بازدید سال : 32,095
  • بازدید کلی : 288,097